فاطمه یکتافاطمه یکتا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه سن داره

نی نی نقلی من و بابا

سورپرايز شوهر جان

بالاخره بعد از ده سال عينك زدن و عينكي بودن زماني رسيد كه ميتونم چشمام رو عمل كنم  يعني شمارشون ثابت شده بچه شير ده هم ندارمو.... رفتم بيمارستان نور پيش دوست قديميمون طاهره  كه از اپتمتراي بيمارستانه و براي عمل چشمام وقت گرفتم همه چيز خيلي عالي بود  عملم روز شنبه بود چهارشنبه همسر زنگ زد و گفت كه همل رو بنداز عقب چون من كار دارم و نميتونم همراهت بيام بيمارستان خيلي ناراحت شدم گفتم نميخواد بيايي و تنها ميرم فهميد ناراحت شدم گفت راستش براي گرفتن ويزاي تايوان دارم ميرم دبي گفتم خب برو منم ميرم بيمارستان چشمم رو عمل ميكنم گفت آخه ميخوام تو و فاطمه يكتا رو هم با خودم ببرم، چند روزي بريم تفريح..... ...
19 مهر 1394

مترو

یه جلسه ی کاری اونسر شهر داشتم مولوی. با یچه ها ساعت ده مرکز قرار گذاشته بودیم که با هم بریم. صبح پا شدم و دیدم که ای وااااای ساعت دهه زنگ زدم به مامان اینا که بیان فاطمه یکتا رو ببرن خودمم به سرعت نور آماده شدم و رفتم... مترو سواری بعد از سه سال واااقعا هیجان انگیز بود دلم میخواست از تمام خانومای دست فروش خرید کنم تو روی همه میخندیدم و همه چیز عالی بود جلسه هم در کل خوب بود و من کلی حرف زدم بیشتر از بقیه خخخخخ چهار شنبه شب عید قربان با شوهر جان رفتیم بیرون و عیدی های زیبایی خریده شد( از طرف شوهر جان به من) غافل از اتفاق بدی که در راه بود فردا صبح زود رفتیم اصفهان و عید رو به همه تبریک گفتیم عصر اون روز خبر ف...
6 مهر 1394
1